قندان خانه را پر کردم از حرف هایت …
تو که میدانی …
من چای تلخ دوست ندارم …
هوس فنجانی دیگر کرده ام …
کمی بیشتر بمان …
دیروز رفته بودم کتاب فروشی که یک دفعه یه کتاب صورتی رنگ توجهمو جلب کرداسمش عشق بود بازش که کردم دیدم نوشته : بخش نخست صداقت....
تو ویترین زندگی به عروسکی نگاه نکن که مال تو نیست چون اون فقط وسوست می کنه که اونیو که داری از دست بدی....
می دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
- عشق تا سرش را می گذارد خوابش می برد بی خیال این که عاشق تا انتهایش می سوزد
- همه با شنیدن کلمه ی عشق قلبشان می لرزد گاه حتی بی آنکه بدانند عشق را با قاف باید نوشت یا با غین؟؟
- عشق همان دخترک کبریت فروش است که با روسری گلی از در یک کوچه باغ زیبا میگذرد...اگر شما را پیدا کند با یکی از کبریت هایش پمپ بنزین قلب شما را به آتش می کشد .....
- میلیارد ها ستاره در شب مهتابی به عشاق چشمک میزنند اما اثر چشمک همه این ستاره ها با ان عظمتی که همه آنها دارند به اندازه یک چشم به هم زدن معشوق ها به عشاق خود نیست....
- اگر حوایی در زندگی داشتید و فقط او را داشتید حاضر می شدید مثل آدم حتی از بهشت اخراج شوید...
- رویا های بزرگی که در خواب و بیداری پرورانده ایم عاقبت روزی در قالب عشقی سوزان تعبیر می شود...
- عشق فرزند به مادر اولین عشق آدمیست که تجربه می شود مفهوم عشق در انسان از همین خاطره عمیق ذهنی و عاطفی شکل می گیرد....
هیچ وقت گریه نکن چون هیچ کس لیاقت اشک هاتو نداره اون کسی هم که لیاقتش رو داره طاقت دیدن اشک های تو رو نداره
همیشه از فاصله ها گله می کنیم شاید یادمان رفته که در مشق های کودکی برای فهمیدن کلمات کمی هم فاضله لازم بود ....
زندگی همهمه مبهمی از خاطره هاست هر کجا خندیدیم هر کجا خنداندیم زندگی انجاست ....
زندگی آنچه زیسته ایم نیست بلکه چیزی است که به خاطر می آوریم تا تا روایتش کنیم....